نویسنده: Robert White
تاریخ ایجاد: 6 اوت 2021
تاریخ به روزرسانی: 8 فوریه 2025
Anonim
طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود
ویدیو: طریقه صحیح بحث که منجر به دعوا و عذاب وجدان و ناراحتی نشود

محتوا

پنج سال پیش، من یک نیویورکی پر استرس بودم، با پسرانی که از نظر عاطفی سوء استفاده می کردند قرار ملاقات داشتم و به طور کلی ارزشی برای خودم قائل نبودم. امروز ، من سه بلوک از ساحل میامی زندگی می کنم و به زودی راهی هند می شوم ، جایی که قصد دارم در یک شرام زندگی کنم ، در حالی که در یک برنامه یوگا اشتانگا فشرده و یک ماهه شرکت می کنم ، که اساساً نوعی از یوگای کلاسیک امروزی است. به

رسیدن از نقطه A به نقطه B برعکس آسان یا خطی بود، اما ارزشش را داشت - و همه چیز از آنجایی شروع شد که من در سن 13 سالگی با سر بر روی درخت اسکی کردم.

اسکی به سوی موفقیت

مانند اکثر بچه‌هایی که در ویل، کلرادو بزرگ می‌شوند، من هم همان زمانی که راه رفتن را یاد گرفتم، اسکی را شروع کردم. (این به من کمک کرد که پدرم در دهه 60 در تیم اسکی المپیک ایالات متحده حضور داشت.) وقتی من 10 ساله بودم ، یک اسکی باز موفق در مسابقات سراشیبی بودم که روزهایش در دامنه ها شروع و به پایان رسید. (مرتبط: چرا باید اسکی یا اسنوبورد را در این زمستان شروع کنید)

اوضاع تا سال 1988 که در جام جهانی آسپن شرکت می کردم بسیار عالی بود. در طول مسابقه، با سرعت زیاد روی یک ناول اسکی کردم، یک لبه گرفتم و با سرعت 80 مایل در ساعت با درختی برخورد کردم و دو حصار و یک عکاس را در این فرآیند بیرون آوردم.


وقتی از خواب بیدار شدم، مربی، پدر و کادر پزشکی دور من جمع شده بودند و با چهره های وحشتناک به پایین خیره شده بودند. اما در کنار لب خونی ، کم و بیش احساس خوبی داشتم. احساس اصلی من عصبانیت از به هم ریختگی بود ، بنابراین من به خط پایان رفتم ، با پدرم سوار ماشین شدم و دو ساعت رانندگی را تا خانه شروع کردم.

با این حال ، در عرض چند دقیقه ، من تب را افزایش دادم و شروع به حرکت به داخل و خارج از هوشیاری کردم. به سرعت به بیمارستان منتقل شدم، جایی که جراحان جراحات داخلی عظیمی را کشف کردند و کیسه صفرا، رحم، تخمدان ها و یک کلیه ام را خارج کردند. من همچنین به 12 سنجاق در شانه چپم نیاز داشتم ، زیرا تمام تاندون ها و ماهیچه های آن جدا شده بود. (مرتبط: چگونه بر یک آسیب غلبه کردم - و چرا نمی توانم صبر کنم تا به تناسب اندام برگردم)

چند سال بعد مه آلودی از رختخواب، درد، فیزیوتراپی طاقت‌فرسا و آسیب‌های عاطفی بود. من یک سال در مدرسه عقب ماندم و یائسگی را پشت سر گذاشتم ، درست زمانی که اکثر دوستانم در اولین قاعدگی بودند. با وجود همه اینها ، من به اسکی بازگشتم-من مشتاق ساختار روزانه ارائه شده توسط دو و میدانی بودم و رفاقت تیمم را از دست دادم. بدون آن احساس گم شدن می کردم. من راه برگشت را طی کردم و در سال 1990 به تیم اسکی سرازیری المپیک ایالات متحده پیوستم.


زندگی رویایی؟

در حالی که این یک موفقیت بزرگ بود ، درد مداوم ناشی از تصادف من باعث شد که در سطح ناچیزتری اجرا کنم. به من اجازه داده نشد در مسابقات سرعت شرکت کنم (اگر دوباره تصادف کنم ، تنها کلیه باقی مانده خود را از دست می دهم.) تیم المپیک در طول یک سال من را کنار گذاشت-و بار دیگر ، من احساس گم شدن کردم و برای سالهای آینده همینطور ماندم.

من در دبیرستان نیز مشکل داشتم ، اما خوشبختانه دانشگاه ایالتی مونتانا به من بورسیه ورزشی اعطا کرد و من چهار سال از کالج را طی کردم. پس از فارغ التحصیلی، مادرم برای اولین بار مرا به شهر نیویورک برد و من کاملاً شیفته آسمان خراش ها، انرژی، جو و تنوع شدم. با خودم عهد کردم که روزی آنجا زندگی کنم.

در 27 سالگی ، من فقط این کار را کردم: من یک آپارتمان در Craigslist پیدا کردم و خودم را خانه کردم. پس از چند سال، من شرکت روابط عمومی خود را با تمرکز بر سلامت و تندرستی راه اندازی کردم.

در حالی که همه چیز در جبهه شغلی خوب پیش می رفت، زندگی عاشقانه من سالم نبود. من وارد یک روال عادی قرار گرفتم که در بهترین حالت از من غفلت می کردند و در بدترین حالت به من توهین می کردند. با نگاهی اجمالی ، روابط من صرفاً امتداد سوء استفاده عاطفی بود که ده ها سال از جانب مادرم متحمل شده بودم.


وقتی نوجوان بودم، او فکر می‌کرد که من به خاطر تصادفم شکست خورده‌ام و به من گفت که هیچ مردی مرا دوست نخواهد داشت، زیرا به اندازه کافی لاغر یا زیبا نیستم. در 20 سالگی، او مرتباً من را ناامیدکننده خانواده‌ام می‌خواند ("هیچ‌کدام از ما فکر نمی‌کردیم در نیویورک موفق شوی") یا برای خودم مایه شرمساری ("حیرت‌انگیز است که با توجه به چاق بودنت توانستی دوست پسر پیدا کنی") به

همه اینها ، و گرایش من به روابط سوء استفاده کننده عاطفی ادامه داشت ، تا سه سال پیش ، زمانی که 39 ساله بودم ، 30 کیلو اضافه وزن داشتم ، و پوسته یک نفر.

نقطه عطف

آن سال ، در سال 2015 ، بهترین دوست من ، لورن ، مرا به اولین کلاس SoulCycle من برد و دو صندلی ردیف جلو رزرو کرد. وقتی خودم را در آینه دیدم ، ترکیبی از وحشت و شرمندگی را احساس کردم-نه بیشتر از ران یا شکم ، بلکه از آنچه وزن نشان می داد: من به خودم اجازه داده بودم در روابط سمی فرو بروم. به سختی خودم را تشخیص دادم ، چه در داخل و چه در بیرون.

اولین سواری های من چالش برانگیز بود اما احیا کننده بود. احاطه شدن توسط زنان حامی در یک محیط گروهی من را به یاد روزهای تیم اسکی ام انداخت، و این انرژی، این امنیت به من کمک کرد که بخشی از چیزی بزرگتر را احساس کنم، مثل اینکه من شکست کاملی نبودم که مادر و دوست پسرم به من گفته بودند. . بنابراین من همچنان برمی گشتم و با هر کلاس قوی تر می شدم.

سپس یک روز ، مربی مورد علاقه من پیشنهاد داد که یوگا را به عنوان راهی برای آرامش امتحان کنم (من و او خارج از کلاس با هم دوست شده بودیم ، جایی که او یاد گرفت چگونه نوع A هستم). این توصیه ساده مرا در مسیری قرار داد که هرگز تصورش را هم نمی کردم.

اولین کلاس من در یک استودیو با شمع برگزار شد ، حالات ما با موسیقی هیپ هاپ تنظیم شد. همانطور که من از طریق یک جریان متعالی که ذهنم را به بدنم متصل می کرد هدایت می شدم ، احساسات زیادی در مغز من هجوم آورد: ترس و آسیب ناشی از تصادف ، نگرانی از ترک (توسط مادرم ، مربیانم ، توسط مردان) و وحشت که من هرگز شایسته عشق نیستم (مرتبط: 8 دلیل برای اینکه یوگا ورزشگاه را شکست می دهد)

این احساسات آزار می دهد ، بله ، اما من نمد آنها با توجه به هوشیاری کلاس و آرامش تاریک فضا ، این احساسات را احساس کردم ، متوجه آنها شدم-و متوجه شدم که می توانم آنها را فتح کنم. همان روز که در ساواسانا استراحت می کردم ، چشم هایم را بستم و احساس خوشبختی مسالمت آمیزی کردم.

از آن پس یوگا به یک وسواس روزانه تبدیل شد. با کمک آن و روابط جدیدی که ایجاد کردم ، طی دو سال 30 کیلو وزن کم کردم ، برای درمان به روانشناس مراجعه کردم ، نوشیدن مشروبات الکلی را کنار گذاشتم و شروع به گیاهی کردم.

با نزدیک شدن به کریسمس 2016 ، تصمیم گرفتم که نمی خواهم تعطیلات را در شهر سرد و خالی بگذرانم. بنابراین بلیط میامی را رزرو کردم. وقتی آنجا بودم ، اولین کلاس یوگای ساحلی خود را گذراندم و دنیای من دوباره تغییر کرد. برای اولین بار در مدت زمان طولانی-شاید همیشه-احساس آرامش کردم ، ارتباطی بین خودم و جهان وجود داشت. در محاصره آب و خورشید گریه کردم.

سه ماه بعد، در مارس 2017، یک بلیط یک طرفه به میامی خریدم و هرگز به عقب نگاه نکردم.

شروع تازه

سه سال از زمانی که یوگا مرا پیدا کرد می گذرد، و من تماماً وارد آن شده ام. در 42 سالگی، دنیای من آشتانگا یوگا است (من عاشق این هستم که چقدر غنی از میراث است)، مدیتیشن، تغذیه، و مراقبت از خود. هر روز با 5:30 صبح سرودن در زبان سانسکریت شروع می شود و سپس یک کلاس 90 تا 120 دقیقه ای دنبال می شود. یک مربی غذای آیورودا را به من معرفی کرد و من از برنامه گیاهی بسیار مشخصی استفاده می کنم ، که شامل گوشت و الکل نمی شود. (مرتبط: 6 مزایای پنهان یوگا برای سلامتی)

زندگی عاشقانه من در حال حاضر متوقف شده است. اگر وارد زندگی من شود ، من مخالف آن نیستم ، اما زمانی که اینقدر روی یوگا تمرکز کرده ام و از چنین شیوه محدودکننده ای برای تغذیه پیروی می کنم ، قرار گذاشتن برایم دشوار است. بعلاوه ، من برای یک سفر یک ماهه به میسور هند آماده می شوم ، در این مدت امیدوارم مجوز آموزش آشتانگا را دریافت کنم. بنابراین من مخفیانه یوگی های داغ با نان های مرد را در اینستا دنبال می کنم و ایمان دارم که روزی عشق واقعی و الهام بخش را پیدا خواهم کرد.

من هنوز در روابط عمومی کار می کنم ، اما من فقط دو مشتری در لیست خود دارم به اندازه ای که به من اجازه دهند هزینه کلاس های یوگا ، غذا (آشپزی آیورودا گران است ، اما آپارتمانم بوی بهشت ​​می دهد!) و مسافرت را بپردازم. و البته بولداگ فرانسوی من ، فینلی.

نمی توان انکار کرد که یوگا به بهبودی من کمک کرده است. این عشق ورزش را که در اعماق خون من جاری است و به من قبیله ای داده است ، ارضا می کند. اکنون می دانم که انجمن جدید من پشت من است. با وجود اینکه شانه هایم هر روز به من صدمه می زند (سوزن ها هنوز در اثر تصادف من در آنجا هستند، به علاوه من سال گذشته کتف دیگرم را جراحی کردم)، برای ابد از تصادف خود سپاسگزارم. من آموخته ام که یک مبارز هستم. من آرامش خود را روی تشک پیدا کردم و این راهی برای سفر من است که مرا به سمت سبکی ، شادی و سلامتی راهنمایی می کند.

بررسی برای

تبلیغات

محبوب در پورتال

آیا کافئین می تواند روی بافت پستان تأثیر بگذارد؟

آیا کافئین می تواند روی بافت پستان تأثیر بگذارد؟

پاسخ کوتاه بله است. کافئین می تواند بر بافت پستان تأثیر بگذارد. با این حال ، کافئین باعث سرطان پستان نمی شود. جزئیات پیچیده ای هستند و می توانند گیج کننده باشند. نتیجه نهایی این است که اتصال کافئین و ...
ویاگرا ، ED و نوشیدنی های الکلی

ویاگرا ، ED و نوشیدنی های الکلی

مقدمهاختلال نعوظ مشکلی در ایجاد و حفظ نعوظ است که به اندازه کافی محکم برای داشتن رابطه جنسی است. همه مردان هر از گاهی در نعوظ مشکل دارند و با افزایش سن احتمال بروز این مشکل افزایش می یابد. اگرچه اغلب...